معرفی کتاب « رویای دویدن»نوشته ی وِندِلین ون درانِن
جسیکا دختری فعال و پر انرژی که در خانواده ای چهار نفر ه زندگی می کند. او علاقه ای زیادی به دویدن دارد به همین علت در مدرسه وشهر و... کلی جوایز از رشته دو میدانی دارد. اما از بد روزگار جسیکا و دوستان دو میدانش در تصادف اتوبوس مدرسه سخت صدمه می بینند .
مشخصات کتاب«رویای دویدن»
نام کتاب | رویای دویدن |
نویسنده | وِندِلین ون درانِن |
ناشر | پرتقال |
سال چاپ | فروردین1395 |
تعداد صفحه | 344صفحه |
رده سنی | نوجوان |
ژانر | درام |
کشور سازنده | آمریکا |
شخصیت اصلی | جسیکا |
خلاصه ای از داستان «رویای دویدن»
جسیکا دختری فعال و پر انرژی که در خانواده ای چهار نفر ه زندگی می کند. او علاقه ای زیادی به دویدن دارد به همین علت در مدرسه وشهر و... کلی جوایز از رشته دو میدانی دارد. اما از بد روزگار جسیکا و دوستان دو میدانش در تصادف اتوبوس مدرسه سخت صدمه می بینند و یکی از دختر ها فوت می شود. جسیکا همپای راستش را از دست می دهد. بعد از تصادف چشم هایش را که باز می کند ،با جای خالی پایش مواجه می شود. درد شدیدی امانش را بریده است .او که رویای قهرمانی را در سرش می پروراند، حال باید با سر نوشت جدیدش کنار بیاید که برای دختر پر جنب و جوشی چون او بسیار سخت است. وقتی زمزمه های خرید پای مصنوعی می آید جسیکا برای بار دوم به فکر قهرمانی با پای جدیدش می شود.او در این زمان دوستی به نام رزا پیدا می کند و زندگی اش متحول می شود. آیا جسیکا بدون پا موفق می شود تا به آرزویش برسد؟شخصیت های شاخص داستان
جسیکا که راوی این داستان هست و کتاب حول محور او می چرخد. بعد از آن رابطه ی جسیکا با دوستان و خانواده اش و برخورد آن ها با جای خالی پای اوست.مشخصات نویسنده«رویای دویدن»
خانم وندلین ون درانن نویسنده معروف آمریکایی در 6 ژانویه ی 1965 به دنیا آمد . او در شیکاگو زاده شد. او قبل از نویسنده شدن ، معلم ریاضی و علوم کامپیوتر دبیرستان بود.اما الان نویسنده ای موفق می باشد. او نویسندگی را از روزی شروع کرد که در کالج بود و اوضاع مالی خیلی بدی داشت به همین دلیل در سال 1997 تصمیم گرفت برای بهتر شدن اوضاع زندگی اولین داستانش را چاپ کند. فعل حال خانم وندلین ون درانن در شیکاگو همراه همسر و دو فرزندش زندگی می کند. از بهترین کتاب هایش می توان به «رویای دویدن»، «مجموعه چند جلدی شردرمن» اشاره کرد.نظرات و تجربه کاربران دربارۀ کتاب«رویای دویدن»
+کتابی با محتوایی فوق العاده، که هر خواننده ای رو مجذوب متنش می کند متنی بسیار روان کتابی رئال چیزی که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید پیشنهاد میکنم که اگر کتاب های رئال دوست دارید حتما این کتاب را بخوانید .+یکی از بهترین کتاب هایی هست که خوندم واقعا حرف نداشت. بی نظیر بود. و همونطور که تو کتاب اشاره کرده واقعا به انسان ها یاد میده که خود آدم ها رو ببینن، نه وضعیتشون رو، چون تنها چیزی که هر آدمی با هر نوع ناتوانی از دیگران میخواد اینه. توصیه میکنم حتما بخونید.
+این کتاب به ما ادما ها ی درسی میدهد که بدترین حالتون توی زندگی تون امید تون از دست ندید. و جسیکا توی بدترین حالش دوباره سر پا شد .
+این کتاب خیلی خیلی زیباست و فقط یک کتاب نیست بلکه بزرگترین درس زندگی رو ب ما میده ..البته زندگی شخصیت داستان بسیار جای حسرت داره و ممکنه ی جاهاییش خیلی غمگینانه بشه.
برش هایی از کتاب
+غلتی می زنم و به ساعت و صندلی کنار تخت نگاه می کنم. ساعت 4:28 دقیقه صبح است، و صندلی خالی است. به مامان گفتم که دیگر نیاز نیست شب ها هم اینجا بماند ، گفتم که حالم خوب است. البته با تحکم بهش گفتم. خیلی دلش می خواست حرفم را باورکند. من هم خیلی دلم می خواست این اتفاق بیفتد. خیلی راحت می شود از چشم های بی روح و گود افتاده اش فهمید که نیاز دارد من خوب باشم. وقتی دکتر ها از پایم قطع امید کردند مامان بهم گفت: «از صمیم قلب حاضرم جای تو باشم، جسیکا» و می دانم هر روز به آن فکر می کند. شکی ندارم که اگر می توانست حاضر بود هردو تا پایش را بدهد و پای از دست رفته ام را به من برگرداند.ولی نمی تواند و من متنفرم از این که ببینم شب ها اینجا روی صندلی بخوابد. برای همین او رفته است و من تنهای تنها هستم. حس می کنم اسیر شده ام. می ترسم. عصبانی ام. برای همین گریه می کنم. چشم هایم آرام می سوزد و اشکم سرازیر می شود و همان طور که دراز کشیده ام ، می چکد توی گوشم، ولی گریه هم چیزی را تغییر نمی دهد. چشم هایم را پاک می کنم و دوباره نگاهی به ساعت می اندازم. چهار و سی و دو دقیقه صبح است . این هجدهمین روزی ست که پا ندارم . این چند روز مثل عمر گذشته.
+نگاهی به آن هیبت زشت زیر زانویم می اندازم. آن قلنبگیِ زشت، قرمز و متورم که دورتادورش مثل زیپ آهن پیچ شده. روی پوستش هم تکه تکه لکه های زرد و کثیفی دیده می شود. دکتر می پرسد: « دردش چطوره؟ برات قابل تحمله؟ »
اشک هایم را پاک می کنم و سرم را تکان می دهم که مثلاً بله، چون درد پایم اصلاً با دردی که توی قلبم حس می کنم قابل مقایسه نیست. دردی که فکر نمی کنم هیچ کدام از داروهایش بتواند آن را از بین ببرد. سرخوش ادامه می دهد: « برات یه جوراب واریس می نویسم تا جلوی تورمش رو بگیره. یه مدت اون قسمت از ران پات که باقی مونده، حساسه و شاید پوشیدن جوراب واریس اذیتت کنه. ولی حتماً باید ازش استفاده کنی، چون خیلی مهمه. جلوگیری از ورم رانِت و شکل دادن به اون واسه توان بخشیت خیلی موثره. » پرستاری می آید تا دوباره پایم را پانسمان کند؛ دکتر چیزهایی توی پرونده ام می نویسد و می گوید: « یه متخصص پروتز امروز عصر میاد که یه پروتز رو برات امتحان کنه. »
معرفی کتاب های مشابه
تلختر از شیرین
داستان دو برادر که مجبور می شوند در اردوگاه اجباری کار کنند اما امیدی در دلشان پیدا می شود که از اردوگاه فرار کنند. نوشته :تارا سالیوانلالانی، دختر دریاھای دور
لالانی، دختری ماجراجو و کنجکاو است. محل زندگی او، جزیرهی زیبایی است که حالا دچار خشکسالی شده است. لالانی، تمام تلاشش را میکند تا از جزیره و همچنین مادرش مراقبت کند. نوشته: ارین انترادا کلیقاب یک رویا
پیتر، در بیسبال مهارت بسیاری داشت. اما پس از مصدومیت شدیدش، دیگر نمیتواند به زمین برگردد. بعد از این اتفاق، او باید چیزهای بسیاری را بفهمد.نوشته: جردن ساننبلیکپسری با 35 کیلو امید
این کتاب دربارهی پسری است که از مدرسه و مدرسه رفتن بدش میآید، چون احساس میکند در آنجا هیچ چیز تازه و بهدردبخوری یاد نمیگیرد! نوشته: آنا گاوالدا مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}